نام ها: وقتی شیطان نامت را فرا میخواند When The Devil Calls Your Name 2019 - - The Devilrsquo;s Call
محصول: 2019 کره جنوبی از شبکه tvN
ژانر: درام | فانتزی
تاریخ پخش: 09 مرداد 1398 - Jul 31, 2019
قسمت ها: 16 قسمت
روزهای پخش: چهارشنبه و پنج شنبه ها
مدت زمان: 60 دقیقه
جایگزینجستجو www
خلاصه داستان:
ها ریپ (Jung Kyoung-Ho) آهنگساز محبوب و بسیار معروفیست که آهنگ های خاصی توسط او نوشته میشود. وی دارای ثروت و اعتبار فروانیست که علت پیدایش آن ها، بخاطر فروختن روح خود به شیطان در ده سال پیش است. اکنون زمان اتمام قراردادش فرا رسیده و او باید برای دریافت قراردادی که با شیطان امضا نموده معامله جدیدی انجام بدهد.
نام ها: وقتی شیطان نامت را فرا میخواند When The Devil Calls Your Name 2019 - - The Devilrsquo;s Call
محصول: 2019 کره جنوبی از شبکه tvN
ژانر: درام | فانتزی
تاریخ پخش: 09 مرداد 1398 - Jul 31, 2019
قسمت ها: 16 قسمت
روزهای پخش: چهارشنبه و پنج شنبه ها
مدت زمان: 60 دقیقه
جایگزینجستجو www
خلاصه داستان:
ها ریپ (Jung Kyoung-Ho) آهنگساز محبوب و بسیار معروفیست که آهنگ های خاصی توسط او نوشته میشود. وی دارای ثروت و اعتبار فروانیست که علت پیدایش آن ها، بخاطر فروختن روح خود به شیطان در ده سال پیش است. اکنون زمان اتمام قراردادش فرا رسیده و او باید برای دریافت قراردادی که با شیطان امضا نموده معامله جدیدی انجام بدهد.
نقد وقتی شیطان تو را فرا می خواند
شخصیت ها:
هاریپ: یه موسیقی دان معروف که سرمست از پول و شهرت و انرژی جوانیه. یه ادم که در بیرون پر از غروره ولی خودش میدونه که این ها رو چه طوری به دست اورده.
ای کیونگ: یه دختر ساده و بی الایش که زندگی هیچ رقمه باهاش خوب تا نمی کنه. استعداد خوبی در زمینه موسیقی داره ولی هیچ وقت به خاطر فقر و زندگی پر از رنجش نتونسته به رویاهاش برسه.
مو ته کانگ: شیطان. کسی که به خاطر سرکشی از عالم بالا رانده شد و حالا داره با خریدن روح ادم ها روزگار می گذرانه. یه وجود پر از خشم و نفرت که حس انتقام کورش کرده.
داستان از کنار یه پیرمرد بینوا شروع میشه. یه ادم با حدود 50 سال سن که رسما هیچی تو زندگیش نداره. تو یه الونک درب و داغون زندگی می کنه ، خانواده ای نداره و هیچ کس برای همه ی عشقش یعنی موسیقی پشیزی ارزش قائل نیست . هم رده های خودش که خیلی بی استعدادتر از اون بودن با هزار زد و بند به همه چیز رسیدن ولی اون با چهره ای پیر و شکسته و لباس های نخ نما در حالی که با یه گیتار تو عروسی ها اواز می خونه زندگی می کنه.
در این بین نامزد سابقش هم پیدا میشه و میگه که پسری داره که مریضه. از اون می خواد پول عمل اون بچه رو جور کنه ولی این پیرمرد هیچی نداره. اون روی همه ی اصولش پا میزاره . برای پسری که تا به حال ازش خبر نداشته ی می کنه و بعد در حالی که فقط یه نظر اون بچه رو دیده برای همیشه اون رو از خودش می رونه.
وقتی همه چیز به نهایت بدبختی می رسه اون با ناامیدی نجوا می کنه که ای کاش یه کسی از یه جایی پیدا میشد و نجاتش میداد. اون به جای خدا از وجود دیگه ای تقاضای کمک کرد و این جا بود که شیطان ظاهر شد. اون با یه قرارداد که می تونست 4 تا از خواسته های سو دونگ چون بینوا رو براورده کنه یه پیشنهاد وسوسه کننده برای اون بود.
سو دونگ چون با خواستن نجات زندگی برای پسرش و در کنارش جوانی ، پول و شهرت برای خودش با شیطان معامله کرد. اون قبول کرد که ده سال دیگه شیطان می تونه روح اون رو ببره و به جاش خواسته های اون رو براورده کنه.
پسرش به زندگی برگشت و همراه مادرش از کشور رفت و اون به اسم هاریپ یه زندگی جدید رو شروع کرد. جوان و ثروتمند و مشهور. اما موعد ده ساله زودتر از اونی که فکرش رو می کرد به پایان رسید و اخطاریه ای به دستش رسید که تا چند روز دیگه شیطان برای گرفتن روحش میاد.
وقتی شیطان تو را فرا می خواند یه سریال متفاوت بین در حال پخش های اخیر بود. یه داستان با مفهمومی مهم که هیچ وقت تا به حال این طور صریح در موردش صحبت نشده بود.
این فیلم با یه سناریوی خوب و به هم پیوسته و در عین حال پر از غافل گیری ها و تغییر مسیرها تونست به خوبی از پس ادای حرفی که داشت بربیاد، حرفی که لابه لای سریال ها و حتی صحبت های روزانه ی مردم گم شده بود، شیطان و وسوسه هاش.
این سریال با اون که از روی دین ما ساخته نشده بود و به هر حال کاستی هایی در زمینه ی اعتقادی داشت ولی به شدت مفهومی که بیان می کرد مطابق چیزهایی بود که ما هم بهش باور داریم. این قدر این مفاهیم جالب بود که بتونه منو دو ماه هفته به هفته دنبال خودش بکشونه و شوق دیدنش رو کم نکنه. این که شیطان این وسط فقط پیشنهاد میده.اونی که دنبالش میره و به حرف هاش گوش میده خود ماهاییم.
نویسنده به خوبی متوسل شدن به غیر از خدای بزرگ رو نشون داده بود و به مخاطب اروم اروم نشون میداد که این کار می تونه چقدر عواقب سنگینی برای یه ادم داشته باشه حتی اگه اولش خوب و پیروزمندانه به نظر برسه. این چیزی بود که همه ی ما از بچگی شنیده بودیم. این که اگه خواسته ای داری از خدا بخواه و گول وسوسه های شیطان رو نخور. این که ممکنه پیشنهادهای شیطان دقیقا مطابق خواسته های دل تو باشه ولی تهش مطمئن باش چیزی برات نمی مونه . ولی اعتراف می کنم به عنوان یه کسی که سال هاست با این مفاهیم سر و کار داشته به این حد عمیق در موردش فکر نکرده بودم و بهش این قدر ملموس باور نداشتم .این سریال باورهای منو تقویت کرد.
این سریال با دیالوگ هایی پر معنا و صریح تونست خیلی چیزهای مهمی رو بی پرده و به دور از لفافه گویی خیلی از داستان های دیگه بیان کنه و گاهی چنان حقیقت رو تو صورت مخاطب می کوبید که جای هیچ فراری رو باقی نمیگذاشت. تو میدونستی که داره حقیقت رو میگه و بارها دیالوگ هاش رو با گوشت و خونت لمس کرده بودی.این در عین لذت بخش بودن به طر بی رحمانه ای واقع گرایانه بود.
این که داشتن روح الهی رو این قدر مهم نشون دادن و تفاوت ادم هایی که روحشون رو گرفته بودن با ادم هایی که هنوز روح داشتن این قدر قشنگ و جالب و ملموس بود واقعا قشنگ بود. این پیام که انسانیت و مهربانی و ملاحظه کاری هایی یه ادم به خاطر نور وجودی روح الهییه که تو وجودش قرار داره و بدون اون روح چقدر یه ادم بی ملاحظه و سرد و خودخواه میشه یکی از مهم ترین پیام های سریاله.
سو دونگ چون نماد ادمی بود که فکر می کرد هیچی نداره. تو دنیایی که پول و پارتی حرف اول رو میزد اون و عقایدش ارزشی نداشتن. اون استعدادش رو نمیدید و روح لطیف و قلب مهربونش رو از یاد برده بود. وقتی شیطان با اون پیشنهادهای اغواکننده اش سر رسید اون ناامید بود که تن داد. بعدا تو یه سکانسی شیطان بهش گفت: تو ناامید بودی و شیطان از ناامیدی تغذیه می کنه. اون سراغ کسی میره که امیدش رو از دست داده. اگه اون هنوز به تغییر اینده به دست خودش امید داشت تن به معامله با شیطان نمیداد. همون طور که پدر فرشته ها گفت: نه تقدیر خداوند و نه تغییر های شیطانی هیچ کدوم به شکل مطلق اتفاق نمی افتن. اگه این طور بود اون چیزی که به اسم اراده و قدرت انتخاب به انسان ها داده شده بی معنی میشد.
سناریو جز قسمتی از پایان بندی اش که به نظرم منطقی نبود در کل قابل قبول بود. جلوه های ویژه اش تو اکثر موارد خوب بود ولی من با اون قسمت جنگ شیطان و فرشته ها هنوزم مشکل دارم یه جوری بود. از نظر تم موزیکالش دلنشین بود و اهنگ هایی که ای کیونگ یا هاریپ می خوندن قشنگ بود. بازی بازیگرها هم واقعا جای تقدیر داشت.
جانگ کیونگ هو با اون هوش و استعدادی که ازش سراغ داشتم مثل همیشه عالی ظاهر شد. با یه استایل جدید و یه تیپ شخصیتی متفاوت. اون تونست به خوبی هم یه موزیسین جوان نابغه رو به تصویر بکشه و در عین حال با یه گریم نسبتا سنگین از پس نقش سو دونگ چون پیرمرد هم براومد. لحن حرف زدن، راه رفتن و حتی نگاه های این دو کارکتر با هم متفاوت بود.
پارک سانگ وونگ هم که این جا عهده دار نقش شیطان بود به حق تونست عالی باشه. گرچه اجوشی خوش خنده و دوست داشتنی مون این قدر خوب بود که با خاطره کارهای طنز و قشنگش نمی گذاشت ما خباثت کارکترش رو باور کنیم ولی جاهایی که جدی میشد و با حس انتقام جویی همه چیز رو به هم می ریخت واقعا می تونست باورپذیر و جذاب باشه. برومنس دوباره اون با کیونگ هو برای کسایی که مثل من دلشون برای زندگی در مریخ تنگ شده یه اتفاق قشنگ بود. دیدن این دو کنار هم منو یاد خنده های گرم و قشنگ این دو تا پلیس بانمک می انداخت گرچه این جا هیچ وقت نتونستن به خاطر موجودیت کارکترهاشون با هم خیلی صمیمی بشن.
لی سول هم با اون که بازیگر تازه کاری بود ولی واقعا خوب و قابل قبول بود و با صدای قشنگش خودش بار موزیکال سریال رو به دوش می کشید. تفاوت در نوع رفتار و حتی نگاه همیشگی اش با موقعی که روحش رو از دست داده بود واقعا قابل تقدیر بود.
تم کار در کنار جدی بودن یه ته مایه طنزی هم داشت که یه وقتایی خیلی خنده دار میشد. اون اوایل صحنه های ماورایی و مثلا ترسناک بیشتر نشون میدادن ولی از نظر من ترسناک نبود. تا اخر هم خبر انچنانی ای از رومنس نشد. ای کیونگ یه کراش های ریزی رو هاریپ داشت ولی بی خیال شد مخصوصا وقتی فهمید اون همون پیرمردیه که از قدیم میشناخته. لوکا هم که بنده خدا راه به جایی نبرد. عاشقانه شیطان و سویونگ هم که اصلا از نظر من قابل قبول نبود پس میشه گفت روی هم رفته رومنس جدی ای نداشت.
در کنار خوبی های سریال همیشه باید ضعف هاش رو هم بیان کرد که از جاده ی انصاف خارج نشد. بعضی بحث های عقیدتی سریال یه مقدار خوب نبود مثل بعضی سکانس ها که گستاخانه در مورد پرورگار و حکمتش حرف زده میشد. درسته اکثر این دیالوگ ها از زبان شیطان بود و خب نمیشه از شیطان انتظار داشت خوب باشه ولی بازم میشد بهتر نوشت.روی مردم رو به گستاخی دارن باز می کنن. یکی هم کیوت شدن های اخر کاری شیطان بود. چرا باید یه موجود خبیث مهربون بشه؟ بدتر ازاون عاشق شدنش بود. یعنی اون عاشق سویونگ شده بود یا به خاطر این که بدن مو ته کانگ رو تسخیر کرده بود عشق اون رو حس می کرد؟ حالا این به کنار چرا سویونگ وقتی فهمید که اون دوست پسر سابقش مو ته کانگ نیست و شیطانه هنوز باهاش خوب بود؟ بدتر این که عاشق شیطان درون اون شده بود .مگه میشه ادمی با علم به این که اون شخص شیطانه عاشقش بشه؟ اینو هیچ جوره نمی تونم درک کنم و بپذیرم.
مسئله ی بعدی این که اون اجوشی ای که شیطان پدر صداش می کرد و فرشته ها بهش می گفتن رئیس در واقع کی بود؟ مگه فرشته ها هم پدر دارن ؟ موجودیت این کارکتر تا تهش برام مبهم موند.
پایان بندی:(اسپویل)
این که همه چیز خوب تموم شد می تونه حسن ختام این سریال باشه ولی من با نیمی از این خوبی موافقم ولی با بقیه اش نه. این که هاریپ به جریان کپی اهنگ ها اعتراف کرد و همه چیز رو به صاحب حقش برگردوند خوب بود. این که از ترس صدمه زدن به دیگران بعد از دست دادن روحش راهی سفر شد نشون میداد که چقدر دوست داره هنوز خوب بمونه و خوبی کنه. ولی این که چرا شیطان در لحظه ی اخر مهربون شد و روحش رو پس داد برام سواله. چرا باید شیطان دلش به حال یه ادم بسوزه؟ اصلا مگه شیطان رحم سرش میشه؟ دوم این که شیطان با میل خودش به سمت مجازات رفت. چرا؟ اون قاعدتا باید می موند و به کارهاش ادامه میداد یا نهایتا به زور برده میشد. هیچ کس با میل خودش به سمت عذاب پیش نمیره . مثلا چون عاشق شده بود این طوری بود؟ یا این که میدید کسی عاشقش شده؟ نمی تونم اینو درک کنم. در اخر هم وقتی هاریپ به جای اون خواسته های سابقش سودونگ چون بودن رو انتخاب کرد و هاریپ ساخته ی شیطان رو رها کرد واقعا لذت بردم. فقط چرا دوباره از لوکا نخواست برگرده؟ اون بچه بیچاره همیشه حسرت داشتن پدرش رو می خورد و این که ای کیونگ هم به خود واقعی اش برگشت خیلی خوب بود. این که خواست برگرده مهم بود اگرنه اون رئیس لی هم فرصت برگشت داشت ولی روحشو پس زد چون اون از درون میل به کارهای شیطانی داشت.
دیالوگ برتر: این سریال این قدر دیالوگ خوب داشت که واقعا نتونستم انتخاب کنم. باید حداقل صد تا می نوشتم.
سکانس های برتر: (اسپویل )
_ جایی که اون پسر جوون اومد پیش شیطان و ازش خواست تا همه ی خانواده اش رو نابود کنه و شیطان وقتی روحش رو می گرفت گفت : روحت هیچ ارزشی نداره تو از خود شیطان بدتری . واقعا گاهی بعضی ادم ها پتانسیل شیطان بودنشون تو وجودشونه.
_ جایی که هاریپ رفت و یقه شیطان رو گرفت و داد و بیداد راه انداخت که روحم رو نمیدم. بعد شیطان گردنش رو گرفت و برای یه لحظه به خود قبلیش برش گردوند و گفت: اگه روحت رو ندی برمی گردی به یه پیرمرد بدبخت .می تونی همه چیزهایی که داری رو رها کنی ؟
_ سکانسی که هاریپ ای کیونگ رو متقاعد کرد که روحش رو بفروشه تا لوکا رو نجات بدن و بعد به شیطان گفت: من چون روحم رو نداشتم این قدر خودخواه شدم که این کارو کردم و شیطان گفت: من قبل این کار روحت رو بهت برگردونده بودم. تو با همه خودخواهی ات این کارو کردی و هاریپ بود که با بهت فقط نگاه می کرد.
_سکانسی که مثلا برای گیر انداختن شیطان وقتی برای اولین بار سراغش اومده بود اونو تو زیرزمین انداخت و انواع چیزهای مقدس رو روش امتحان کرد بلکه از بین بره . وقتی یکی یکی پنجره ها رو می کشید تا باز بشن تو لحظه اخر اون پنجره صلیب شکل رو باز کرد و نور از درون صلیب تابید. در اون لحظه صحنه یه جوری بود که اولین چیزی که به ذهن خطور می کرد تقابل شیطان با خدا بود.
وقتی شیطان تو را فرا می خواند ، درام خوش ساخت و متفاوت این روزها، برای من فیلم باارزشی بود. با همه ی کم و کاستی های طبیعی یه فیلم تونست خیلی چیزهای مهمی رو بیان کنه. با طنز جالبش گاهی بخندونه و با غافل گیری های گاه و بیگاهش بهت زده کنه. من این سریال قشنگ رو دوست داشتم و به هر کسی که فکر می کنه دوست داره یه چیز قشنگ ببینه و زیاد رومنس براش مهم نیست توصیه می کنم.
نقد و بررسی سریال کره ای تو فوق العاده ای _ تو خارق العاده ای از رز عزیز |Extraordinary You
نقد و بررسی سریال کره ای زندگی خصوصی او از نیلوفر عزیز | Her Private Life
نقد و بررسی سریال کره ای تاریخ آسادال_آتدال |Arthdal Chronicles
نقد و بررسی سریال ترکی پرنده سحر خیز از یاس عزیز | Erkenci kuş
نقد و بررسی سریال کره ای وقتی شیطان تو را می خواند از رز عزیز|When The Devil Calls
نقد و بررسی سریال کره ای مهمان از شیده ی عزیز |The Guest
نقد و بررسی سریال کره ای عشق انقلابی از مون شاین| Revolutionary Love
رو ,شیطان ,اون ,یه ,های ,هم ,این که ,بود که ,و به ,وقتی شیطان ,این قدر ,معامله جدیدی انجام ,نموده معامله جدیدی ,امضا نموده معامله ,برای دریافت قراردادی
درباره این سایت